تعریف سبک زندگی

چکیده
وقتی صحبت از توسعه پایدار میشود، اغلب از ما میخواهند که سبک زندگیمان را تغییر دهیم. اما سبک زندگی دقیقاً چیست؟ چه چیزی آن را شکل میدهد؟
این مقاله سعی میکند تا مفهوم پیچیدهی سبک زندگی را ساده تر کند. ما سبک زندگی را در چهار سطح بررسی میکنیم:
- سطح فردی: هر فرد سبک زندگی منحصر به فردی دارد که تحت تأثیر عادات، ارزشها و انتخابهای روزانهاش شکل میگیرد.
- سطح اجتماعی: سبک زندگی در گروههای اجتماعی مختلف، مانند خانواده، دوستان و همکاران، متفاوت است و تحت تأثیر فرهنگ و هنجارهای اجتماعی قرار دارد.
- سطح ملی: سبک زندگی یک ملت تحت تأثیر عوامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آن کشور شکل میگیرد.
- سطح جهانی: سبک زندگی جهانی به شیوههای زندگی مشترک در سراسر جهان اشاره دارد و تحت تأثیر جهانیشدن و ارتباطات بینالمللی قرار دارد.
1. مقدمه:
درک این سطوح به ما کمک میکند تا ارتباط بین سبک زندگی و توسعه پایدار را بهتر درک کنیم. به جای اینکه سبک زندگی را مشکل اصلی بدانیم، باید به عواملی که سبک زندگیها را شکل میدهند، توجه کنیم. برای مثال، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقش مهمی در شکلگیری سبک زندگی مصرفگرا دارند که برای محیطزیست مضر است.
مفهوم “سبک زندگی” چگونه باید درک شود؟
این اصطلاح بهطور گستردهای در رسانهها و پژوهشهای مرتبط با توسعه پایدار و سلامت مورد استفاده قرار میگیرد. به نظر میرسد این مفهوم بهطور ضمنی پذیرفته شده است و صرفاً به معنای “شیوه زندگی” یا “طریقه زندگی” تعبیر میشود. عبارت لاتین “modus vivendi” به معنای “شیوه زندگی” است، اما باید از منظر ارزشها و نگرشها تحلیل شود. ارزشها و نگرشها – از دوران یونان باستان – از نسلی به نسل دیگر منتقل میشدند.
امروزه، این انتقال پیچیدهتر شده است. ارزشها و نگرشهای فرد تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله فرهنگ کودکی، فرهنگ جوانی، فرهنگ چندفرهنگی، رسانهها و جهانیشدن قرار دارند. تمامی این عوامل، فشار مضاعفی بر ما وارد میکنند تا کالاهایی را خریداری و مصرف کنیم که مستقیم یا غیرمستقیم به محیط زیست آسیب میرسانند.
در این بحث، تاکید بر این است که باید به مفهوم “سبک زندگی” به عنوان یک مفهوم چندگانه نگاه کنیم. در جامعهشناسی و سایر حوزههای علمی، این اصطلاح اغلب برای اشاره به یکی از بسیاری از شیوههای زندگی به کار میرود. هر فرد میتواند از طریق طیف گستردهای از رفتارها و انتخابهای خود، سبک زندگی منحصر به فردی را تجربه و بروز دهد. این شامل موارد زیر است:
- عادات غذایی: چه میخوریم و چگونه میخوریم (و مینوشیم).
- الگوهای رفتوآمد: نحوه جابهجایی (خودرو شخصی، وسایل حملونقل عمومی، دوچرخه، پیادهروی، هواپیما، قایق و غیره) و انتخاب مقاصد سفر.
- پوشش و ظاهر: انتخاب لباس، نحوه پوشیدن و زمان و مکان استفاده از آن.
- محل سکونت: انتخاب بین زندگی در شهر، روستا یا حومه و نحوه چیدمان و تجهیز محل سکونت.
- عادات فرهنگی: انتخاب سرگرمیها (تماشا، مطالعه)، مشاغل، تحصیلات، فعالیتهای سیاسی و مذهبی.
- روابط اجتماعی: انتخاب دوستان، همکاران و سایر افرادی که با آنها ارتباط برقرار میکنیم.
- سبک زندگی اوقات فراغت: نحوه گذراندن اوقات فراغت (کجا و با چه کسانی).
- مصرف مواد: استفاده از مواد مخدر، دخانیات و الکل.
- الگوهای ارتباطی: استفاده از فناوری ارتباطی و انتخاب زبان.
Katz-Gerro (2004) و Bell & Hollows (2005) نیز بر این دیدگاه تاکید دارند.
مفهوم سبک زندگی معمولاً به عنوان عاملی مطرح میشود که برای دستیابی به توسعه پایدار نیازمند تغییر است. سؤال اصلی این مقاله این است که آیا اصلاً مفهوم سبک زندگی در ارتباط با توسعه پایدار مفید است؟ اگر مفید است، آیا میتوان از یک تعریف واحد استفاده کرد یا به چندین تعریف نیاز داریم؟
استدلال ارائه شده در این مقاله بر ضرورت تعریف مفهوم سبک زندگی در سطوح مختلف و در نتیجه استفاده از تعاریف متعدد، برای امکانپذیر ساختن یک بحث سازنده و جلوگیری از سوءتفاهمها، تأکید میکند. مشکلات زیست محیطی گاهی اوقات به عنوان مشکلات مربوط به سبک زندگی مطرح میشوند.
در نود و چهارمین کنگره علم هند، نخستوزیر مانموهان سینگ اعلام کرد که “ما در کشورهای در حال توسعه نمیتوانیم از نظر سبک زندگی مصرفگرایانه غرب، از آنها تقلید کنیم.” مشکل اصلی در چنین بیانیهای این است که عبارات “ما در کشورهای در حال توسعه”، “غرب” و “سبک زندگی” مبهم و تعریفنشده هستند.
اگر “سبک زندگی” را به “کشورهای در حال توسعه” و “غرب” مرتبط کنیم، به نظر میرسد که معتقدیم “کشورهای در حال توسعه” دارای یک سبک زندگی واحد هستند و “غرب” نیز دارای یک سبک زندگی واحد است و این سبکهای زندگی آشکارا متفاوت هستند. بحث در مورد حل مشکلات زیست محیطی نیازمند ظرافت بیشتری است و شاید در سطح دیگری، اگر قرار است به هر گونه راه حلی برسیم.
2. سطوح مختلف مفهوم سبک زندگی:
مشکل مفهوم سبک زندگی این است که به روشهای مختلف تعریف میشود یا اصلاً تعریفی ندارد. برخی از محققان (اجتماعی) از مفهوم سبک زندگی برای اشاره به چگونگی زندگی کردن یا چگونگی تمایل به زندگی کردن استفاده میکنند (به عنوان مثال، پولکینن و کوکو 2000)، که بسیار شبیه به «شیوه زندگی» است.
برخی دیگر بر این باورند که سبک زندگی مجموعهای از عوامل مرتبط با سلامت است (مانند دخانیات، الکل، مواد مخدر، چربی، قند، ورزش) (کوکرهام 2002؛ بولت 2002). عدهای دیگر نیز میگویند سبک زندگی همان چیزی است که مصرف میکنیم (استول-کلمان و همکاران 2001؛ کانلی و پروترو 2003؛ مایکلز 2003؛ سان خوان 2003؛ پوستر 2004). بسیاری از نویسندگان حتی زحمت نمیدهند که معنای مورد نظر خود را از این مفهوم را به طور کامل توضیح دهند.
در واقع، مفهوم سبک زندگی (توسط رسانهها و محققان) در چهار سطح مختلف به کار میرود:
- سطح جهانی: این سطح به کل جهان اشاره دارد.
- سطح ساختاری یا ملی: این سطح به ساختار و ویژگیهای یک کشور خاص اشاره دارد.
- سطح موقعیتی یا خرده فرهنگی: این سطح به موقعیت اجتماعی و فرهنگی گروههای خاص در یک جامعه اشاره دارد.
- سطح فردی: این سطح به سبک زندگی هر فرد به طور خاص اشاره دارد.
هنگامی که از مفهوم سبک زندگی استفاده میکنیم، باید مشخص کنیم که تحلیل ما در کدام سطح انجام میشود و انتظار داریم مشکلات (مرتبط با این مفهوم) در کدام سطح حل شوند. با استفاده از این چهار سطح، تعاریف مفهوم سبک زندگی میتواند به صورت جدول 1 نشان داده شود (جدول در متن اصلی مقاله آمده است).
همانطور که در بالا ذکر شد، مفهوم سبک زندگی به طور گسترده مورد استفاده قرار میگیرد. یک راه برای بررسی دقیقتر آن، تمایز قائل شدن بر اساس سطوح اجتماعی است.
چنین کاری تا حدودی توسط یوهانسون و میگل (1992) انجام شده است. بنابراین، شاید بهتر باشد با تحلیل سه سطحی آنها شروع کنیم. آنها این سطوح را سطح ساختاری، سطح موقعیتی و سطح فردی مینامند. سپس به سطح جهانی نگاهی خواهیم انداخت و در نهایت به سطح فردی باز خواهیم گشت.
همانطور که سطح 4 در بالا نشان میدهد، دو دیدگاه جایگزین برای نگاه کردن به سبک زندگی در سطح فردی وجود دارد (4a، 4b). در بخش 2.3 زیر، اولین دیدگاه (4a) شرح داده شده است. در بخش 2.5، تفاوت بین «انتخاب» – که اصطلاحی کلیدی در دیدگاه اول است – و «عادت» – که اصطلاحی کلیدی در دیدگاه دوم است – توضیح داده شده است و دیدگاه دوم (4b) شرح داده شده است.
جدول I. تعاریف مفهوم سبک زندگی
جهانی: |
سبک زندگی تجلی یک طبقه مصرفکننده جهانی است (همچنین به عنوان شمال و جنوب یا غرب و شرق شناخته میشود) که توسط عرضه کالاها و میزان مصرف تنظیم میشود (به بخش 2.4 مراجعه کنید). |
ساختاری یا ملی: |
سبک زندگی تجلی ملیگرایی است که عمدتاً توسط دولت تنظیم، برنامهریزی و تحت تأثیر قرار میگیرد. بنابراین، یک سبک زندگی ملی الگوهای عمل و بیانهایی است که یک ملت را از ملت دیگر متمایز میکند و در عین حال افراد درون آن ملت را به هم پیوند میدهد (به بخش 2.1 مراجعه کنید). |
موقعیتی یا خرده فرهنگی: |
سبک زندگی تجلی روتین خرده فرهنگها است که توسط خانواده (طبقه اجتماعی)، دوستان (گروههای وضعیت، جنسیت، نسل) و انواع مختلف جنبشها و شبکهها تنظیم و تحت تأثیر قرار میگیرد. بر این اساس میتوان گفت که سبک زندگی به لحاظ بصری یک خرده فرهنگ را از دیگری یا از فرهنگ به معنای وسیعتر متمایز میکند. به همین ترتیب، سبک زندگی به لحاظ بصری ارتباط درون گروه را نشان میدهد (به بخش 2.2 مراجعه کنید). |
الف. فردی: |
سبک زندگی تجلی روتین هویت فردی است (نه مفهوم گستردهتر هویت که مثلاً توسط کاستلز 1997 به کار رفته است)، که توسط «پروژه خود» تنظیم میشود و عمدتاً تحت تأثیر دوستان و رسانهها قرار دارد (طبق گفته گیدنز 1991، پروژه خود تحت تأثیر فشار گروه، الگوهای رفتاری و شرایط اجتماعی-اقتصادی است). سبک زندگی بیان بصری است که یک فرد را از دیگری متمایز میکند. سبک زندگی همچنین به صورت بازتابی به فرد نشان میدهد که «پروژه خود» در حال انجام است. در مورد مصرف، میتوان آن را به شرح زیر درک کرد: سبک زندگی تجلی یا بیان هویت فردی است و مصرف روشی برای حفظ این سبک زندگی است. مصرف به خودی خود یک سبک زندگی نیست (به بخش 2.3 مراجعه کنید). |
ب. فردی: |
سبک زندگی الگویی از اعمال تکراری است که هم پویا است و تا حدی فرد نسبت به آن بیخبر است و در آن از مصنوعات استفاده میشود. این سبک زندگی بر اساس باورها در مورد جهان شکل میگیرد و ثبات آن در طول زمان تحت هدایت اهداف برای دستیابی به مقاصد است. به عبارت دیگر، سبک زندگی مجموعهای از عادات است که توسط همان هدف اصلی هدایت میشود. این سبک زندگی توسط بازخورد (اجتماعی) و دسترسی به مصنوعات تنظیم میشود (به بخش 2.5 مراجعه کنید). |
2.1 سطح ساختاری – سطح 2
«در این سطح – سطح ساختاری – میتوان تفاوتها و شباهتها بین کشورهای مختلف، جوامع و فرهنگها و همچنین تفاوتهای تکامل یافته در طول زمان درون یک جامعه واحد را بررسی کرد.» (یوهانسون و میگل 1992، 23)
هنگامی که رئیس جمهور بوش (پدر) در اجلاس زمین سازمان ملل متحد در سال 1992 در ریو دو ژانیرو اعلام کرد که سبک زندگی آمریکایی غیرقابل مذاکره است (به سینگر 2002، فصل اول مراجعه کنید)، او به این سطح اشاره داشت. سبک زندگی آمریکایی از سبکهای زندگی دیگر (مانند ژاپنیها) متمایز است.
احساس ملیت به این سطح نزدیک است. ما به راحتی باور داریم که با سایر هموطنان خود اشتراکاتی داریم، حتی اگر با کمتر از چند صد نفر از هموطنان خود ملاقات کرده باشیم. پروژه ملیت در بسیاری از موارد ساخت و ساز یک ملت واحد است (اندرسون 1991؛ هیلاند اریکسن 2002؛ همچنین کاتز-گرو 2004؛ آرنستبرگ 2005).
یکی از دلایلی که ما این مفهوم پیوستگی را توسعه میدهیم، آموزش فرهنگی رسمی و غیررسمی است (اندرسون 1991). رسانهها نیز به عنوان منبع تأثیر در این سطح بسیار مهم هستند (مایکلز 2003؛ پوستر 2004). رسانهها در تمام سطوح تأثیر مهمی دارند (به عنوان مثال، اولیوان 2005؛ گلدشتاین 2005). دولتها و کسبوکارها از طریق رسانهها تأثیر زیادی بر ارزشهای عمومی دارند.
2.2. سطح موقعیتی – سطح 3
«سطح دوم تحلیل به تفاوتها و شباهتهای موجود در یک جامعه یا فرهنگ خاص بین دستههای بزرگ، طبقات، اقشار یا گروههای اجتماعی مربوط میشود. این دستهها بر اساس موقعیتهای متفاوت آنها در ساختار اجتماعی مشخص و متمایز میشوند.
روابط آنها با نهادهای مختلف متفاوت است؛ همچنین نقش آنها در تولید، دسترسی آنها به قدرت، منابع فرهنگی و اقتصادی که در اختیار دارند و غیره متفاوت است. در این سطح – سطح موقعیتی – میتوان به مطالعه تفاوتها و شباهتها بین، مثلاً، گروههای وضعیتی مختلف، طبقات اجتماعی، یا گروههای سنی، بین مردان و زنان یا هر چیز دیگری پرداخت.» (یوهانسون و میگل 1992، 23).
هنگامی که در مورد سبک زندگی جوانان صحبت میکنیم (کارونن و همکاران 2001؛ بولت 2002؛ بیزلی 2003)، در مورد این سطح صحبت میکنیم. شیوههای رایج بیان در میان زیرفرهنگ های جوانان عبارتند از: سبک لباس پوشیدن، شکلدهی بدن (بدنسازی، خالکوبی، پیرسینگ و رفتارهای جنسی)، انتخاب موسیقی (هم نواختن و هم گوش دادن)، مصرف مواد مخدر، دخانیات و الکل (یوهانسون و میگل 1992؛ کراوچ 2000؛ بیزلی 2003).
همانطور که بیزلی (2003) بیان میکند، سبک زندگی جوانان گاهی اوقات سبک زندگیهای مخالف جریان اصلی هستند. به این معنا، آنها باید با هنجارهای رفتاری مورد انتظار، یعنی یک سبک زندگی ملی پذیرفته شده به طور گسترده، مخالف باشند.
مسکن و ارتباط آن با طبقه اجتماعی
محل زندگی (اینکه کجا زندگی میکنید) همچنان یکی از جنبههای سبک زندگی است که به طبقه اجتماعی مرتبط است. برای پذیرفته شدن در یک محله، باید با هنجارهای آن منطقه مطابقت داشته باشید (راپوپورت، 2001). برخی رفتارها در محلههای خاص ممکن است پذیرفتهشده نباشند. برای اینکه در یک محله جا بیفتید، به آداب معاشرت، سبک و سلیقه مناسب آن منطقه نیاز دارید. بدیهی است که داشتن پیشینه خانوادگی مناسب، منابع مالی کافی و تحصیلات بالا در این زمینه مؤثر است.
همانطور که گفته میشود، اگر میخواهید با همسایگان خود همسطح باشید، باید مانند آنها مصرف کنید (پوستر، 2004). همانطور که وبلن (1899) اشاره کرد، طبقه بالا با مصرف چشمگیر خود را از دیگران متمایز میکند. طبقات پایینتر سعی در تقلید از آنها دارند، اما منابع فرهنگی یا مالی کافی برای برآوردن نیازهای این سبک زندگی پرهزینه را ندارند. بنابراین، مسکن همچنان به مسئلهای وابسته به منابع مالی تبدیل میشود که به تفکیک طبقات اجتماعی دامن میزند.
انتخابهای مرتبط با محل زندگی
شما میتوانید انتخاب کنید که در یک منطقه روستایی، شهری یا حومهشهری زندگی کنید. میتوانید خانه یا آپارتمان را برای خرید یا اجاره انتخاب کنید. همچنین میتوانید نزدیک یک فروشگاه بزرگ (مرکز خرید) یا یک مغازه محلی زندگی کنید. اینکه برای خرید به فروشگاه بزرگ با ماشین بروید، به محل زندگی شما بستگی دارد (راپوپورت، 2001؛ راگما، 2002؛ گرین و ورگراخت، 2002؛ پوستر، 2004؛ کاتز-گرو، 2004؛ آرنستبرگ، 2005).
با وجود این انتخابها، همچنان در سطح موقعیتی قرار داریم، زیرا محل زندگی شما نیاز به حمل و نقل برای رفت و آمد را تعیین میکند.
سبک زندگی و مصرف گرایی
در دهه 1950، سبک زندگی به اصطلاحی برای اشاره به گروههای مصرفکننده تبدیل شد. استراتژیهای بازاریابی با تبلیغات و محصولات مختلف، بر گروههای خاصی تمرکز میکردند، به عنوان مثال، لوازم خانگی ایدهآل برای یک کدبانوی نمونه. برای مدتی، این مفهوم به شدت با مصرفگرایی گره خورده بود (چنی، 1996).
در دهه 1970، از چهار گروه سبک زندگی در بازاریابی مسکن استفاده میشد. یک دهه بعد، 50 گروه سبک زندگی مرتبط با مسکن به کار گرفته شد (راپوپورت، 2001). این بدان معناست که ابزار بازاریابی به طور فزایندهای در حال ظریفتر شدن است. همین روند برای گروههای سبک زندگی مرتبط با رأیگیری سیاسی نیز صادق است.
2.3. سطح فردی – سطح 4
«سومین و آخرین سطح تحلیل به فرد مربوط میشود. در این سطح – سطح فردی – تلاش میشود تا تفاوتها و شباهتها بین روشهای مختلفی که افراد با واقعیت روبرو میشوند و زندگی خود را میگذرانند، نحوه توسعه و بیان شخصیت و هویت خود، روابط آنها با سایر افراد یا گروههای افراد و غیره را درک کرد.» (یوهانسون و میگل 1992، 23)
سبک زندگی فردی به شدت با هویت فردی در هم تنیده شده است.
سبک زندگی را میتوان به عنوان یک بیان مادی از هویت فردی درک کرد (ویلسکا، 2002). سبکهای زندگی الگوهای مشخصی برای سرمایهگذاری جنبههای خاصی از زندگی روزمره با ارزش اجتماعی یا نمادین هستند؛ اما این همچنین بدان معناست که آنها راههایی برای بازی با هویت هستند (چنی، 1996). گیدنز (1991، 81) این موضوع را به شرح زیر بیان میکند:
«سبک زندگی را میتوان به عنوان مجموعهای کم و بیش یکپارچه از شیوههای زندگی تعریف کرد که فرد نه تنها به دلیل برآورده کردن نیازهای سودمندانه، بلکه به دلیل اینکه به یک روایت خاص از هویت فردی شکل مادی میدهند، آنها را میپذیرد.»
او همچنین پیشنهاد میکند که:
«سبکهای زندگی شیوههای روتین هستند، روتینهایی که در عادات لباس پوشیدن، غذا خوردن، شیوههای عمل و محیطهای مورد علاقه برای مواجهه با دیگران گنجانده شدهاند؛ اما روتینهای دنبال شده به طور بازتابی برای تغییر در پرتو ماهیت متحرک هویت فردی باز هستند.» (گیدنز، 1991)
گیدنز (1991، 82) به انتخابها (بازگشت به وبر) نه به عنوان یک انتخاب واحد یا برخی انتخابهای موقت، بلکه به عنوان اعمال مداوم در یک دوره طولانیتر اشاره میکند: هرچه جامعه پیچیدهتر باشد، دامنه وسیعتری از گزینهها برای انتخاب وجود دارد. این احتمالاً به معنای وجود زیرفرهنگها و کالاهای مصرفی بیشتر است.
او سبکهای زندگی را از نظر مصرفگرایی سطحی بیاهمیت نمیداند؛ این موضوع پیچیدهتر از آن است. انتخابها فقط در مورد نحوه عمل نیست، بلکه در مورد «چه کسی بودن» است، یعنی ساختن و بازسازی هویت فردی.
سبکهای زندگی مجموعههایی از شیوههای عمل و نگرشهایی هستند که در زمینههای خاص معنا پیدا میکنند (چنی، 1996). در یک زمینه خاص، ممکن است پوشیدن لباس مناسب، گوش دادن به موسیقی مناسب یا رفتن به مکانهای مناسب مهم باشد. این امر مصرف را نیز در بر میگیرد.
از سوی دیگر، فردی با پروژه هویت فردی نمیخواهد دقیقاً از دوستان یا دیگران در یک گروه تقلید کند. برای اینکه منحصر به فرد باشد، فرد نیاز دارد تا با استفاده از کالاها یا نمادهای منحصر به فرد – یعنی مصرف بیشتر – خود را از دیگران در همان گروه متمایز کند. صرف نظر از اینکه پروژه چیست، نیاز به بیان یک سبک زندگی خاص، تمایل به کالاهای مصرفی خاص، یک مصرف آشکار (چنی، 1996؛ ویلسکا، 2002؛ کانلی و پروترو، 2003) را ایجاد میکند.
با بازگشت به آدلر (1924)، همه افراد سبک زندگی خاص خود را برای غلبه بر احساس حقارت و رسیدگی به مشکلات تعامل بین فردی توسعه میدهند. به گفته گیدنز (1986، 1991) ممکن است این کار برای دستیابی به امنیت هستیشناختی انجام شود. در صورت عدم امنیت هستیشناختی، فرد ممکن است سعی کند با ایجاد الگوی منظمتر رفتار یا با مصرف، نیاز خود را برآورده کند. این مصرف ادامه خواهد یافت زیرا محصول قبلی نیازها را برآورده نکرده است (ویلسکا، 2002).
2.4. سطح جهانی – سطح 1
درونینگ (1998) بیان میکند که یک پنجم جمعیت زمین مصرفکننده هستند و سبک زندگی مصرفگرایانه دارند، یک پنجم فقیر هستند و سبک زندگی فقیرانه دارند و سه پنجم به جمعیت متوسط تعلق دارند که سبک زندگی متوسطی دارند. به جای ملیگرایی یا طبقات اجتماعی، ما با طبقات مصرفکننده جهانی با سبکهای زندگی متناظر مواجه هستیم. اگر این درست باشد، به نظر میرسد که ما به تحلیل وبلن در مورد طبقه اعیان و مصرف چشمگیر آنها، اما در سطح جهانی بازمیگردیم.
به گفته درونینگ، چهار پنجم افرادی که مانند مصرفکنندگان زندگی نمیکنند، آرزو میکنند که چنین کنند (به عنوان نتیجه رسانهها، اینترنت و گردشگری؟)، و چرا نباید چنین کنند؟ او میگوید هر کسی که بتواند از سبک زندگی ایالات متحده تقلید کند، تلاش خواهد کرد، اما بسیاری نمیتوانند. همانطور که همه ما به خوبی میدانیم، امکان ندارد همه شهروندان جهان به سبک زندگی آمریکایی زندگی کنند.
در پشت این سه سبک زندگی، طبقات مصرفکننده جهانی وجود دارند که با الگوهای مصرف آنها یا بهتر است بگوییم میزان مصرف آنها تعریف میشوند. این تعریف از یک گروه مبهمتر از تعریف ملت است. یک ملت یک جامعه خیالی، یک ساختار ذهنی جمعی است. در غیر این صورت چگونه میتوانیم در یک طبقه مصرفکننده جهانی شرکت کنیم؟ بنابراین، مفهوم سبک زندگی که به این روش استفاده میشود، حتی مبهمتر است.
2.5. بازبینی سطح فردی
در سطح فردی، بین کسانی که ادعا میکنند افراد بین هویتها جابهجا میشوند، کسانی که آزادانه به سمت روشهای جدیدی برای بیان خود حرکت میکنند (به عنوان مثال، چنی 1996؛ ویلسکا 2002؛ مایکلز 2003) و کسانی که ادعا میکنند افراد تا حد زیادی در الگوهای عادتی گیر افتادهاند (به عنوان مثال، بیل 1999؛ چن و همکاران 2004) تضادی وجود دارد.
گروه اول محققان (به بخش 2.3 مراجعه کنید) بر انتخاب به عنوان یک جنبه مثبت و بر تأثیر رسانهها و فشار گروه، به عنوان یک جنبه تا حدودی منفی تمرکز میکنند. گروه دوم محققان بر عادات به عنوان یک جنبه منفی تمرکز میکنند، اما همچنین اذعان میکنند که عادات راهی برای کارآمد بودن هستند. جنبه مثبت این است که عادات را میتوان با تلاش زیاد، اول از همه با تغییر باورها، تغییر داد.
طبق دیدگاه اول، سبک زندگی موضوعی مربوط به بیان انتخاب است. دو مشکل از این دیدگاه ناشی میشود: (الف) مرز بین انتخاب و تأثیر کجاست؟ آیا ما باور داریم که انتخاب داریم اما در واقع تحت تأثیر قوی قرار داریم؟ (ب) یک فرد چقدر یا چند بار میتواند خودبیانی خود را تغییر دهد و همچنان آن را یک سبک زندگی بنامد؟
آیا تغییر مداوم یا مکرر خودبیانی یک سبک زندگی است یا میتواند چندین سبک زندگی در نظر گرفته شود؟ فردی که به عنوان مثال، چهار بار در یک روز لباس خود را تغییر میدهد، زیرا او با چهار گروه مختلف از افراد در تعامل است، ممکن است یا مشکل جدی در هویت خود داشته باشد یا سبک زندگی متزلزلی داشته باشد.
طبق دیدگاه دوم، سبک زندگی موضوعی مربوط به عادات و باورها است. دو مشکل نیز از این دیدگاه ناشی میشود: (الف) اگر سبک زندگی از الگویی از عادات در درون یک فرد سرچشمه میگیرد، توضیح اینکه چرا برخی افراد، به ویژه نوجوانان، اغلب در مورد لباس، مو، موسیقی، زبان و رژیم غذایی سبک خود را تغییر میدهند، بسیار دشوار میشود.
آیا خود عادت، ناپایدار تلقی میشود؟ (ب) تغییر باور لزوماً منجر به تغییر عادت نمیشود، حتی اگر تضاد آشکاری بین این دو وجود داشته باشد. ممکن است فردی قویاً معتقد باشد که گرمایش جهانی موضوعی فوری است اما هیچ کاری برای تغییر عادات خود انجام ندهد.
من میخواهم برای این تضادها راه حلی ارائه دهم، یعنی سبک زندگی را باید از نظر استراتژی و بازخورد درک کرد. قبل از انجام این کار، باید توضیح داد که انتخاب و عادت همچنان عوامل مرتبطی هستند. تعامل بین انتخاب و عادت به گونهای است که فرد برای برخی جنبههای زندگی نیاز به الگویی از عادات دارد تا احساس تداوم داشته باشد، در حالی که تغییر سایر جنبههای زندگی کم و بیش امکانپذیر است.
در برخی موارد، عادات نتیجه تقلید و در موارد دیگر، نتیجه انتخابهای آگاهانه است. نکته در مورد عادت این است که نباید به آن فکر کنیم؛ این یکی از مزایای بزرگ آن است. بنابراین، عادت چیزی است که فرد تا حدودی از آن غافل است.
ایده استراتژیک بودن به دست آوردن بازخورد است.
تغییر لباس بسته به زمینه اجتماعی ارزشمند است، اگر اعضای دیگر بازخورد مثبتی ارائه دهند و باعث شوند فرد احساس راحتی کند. بازخورد منفی، به شکل نگاههای خیره و نظرات بد، تأثیر معکوس خواهد داشت؛ بنابراین ممکن است پیروی از یک کد لباس یا قوانین ضمنی دیگر ارزشمند باشد. در موقعیتهایی که بازخورد سریع ارائه میدهند، احتمال تغییر رفتار بیشتر است. موقعیتهایی که بازخورد کند یا بدون بازخورد ارائه میدهند ممکن است هیچ تغییری ایجاد نکنند.
استراتژی اعتقادی است که ممکن است چیزی بازخورد مثبت یا منفی ارائه دهد یا ندهد. این یک عمل تصادفی نیست. این شامل هدفی یا تمایلی برای دریافت بازخورد و ابزاری برای آزمایش قدرت استراتژی است. ابزار و وسایل نوعی مصنوعات فرهنگی هستند (به عنوان مثال، جواهرات، یک کلمه جدید یا یک لباس جدید). از سوی دیگر، یک عمل تصادفی ممکن است بازخورد مثبتی ارائه دهد و در نتیجه اعتقادی ایجاد کند که ارزش تکرار را دارد. یک عمل تصادفی که بازخورد یا بازخورد کند ارائه نمیدهد، احتمالاً در آینده تکرار نخواهد شد.
3. سبک زندگی و توسعه پایدار
مفهوم سبک زندگی به طور مکرر در برخی از گفتمانهای توسعه پایدار به کار میرود. سه جنبه یا مسئله از توسعه پایدار را انتخاب کردهام که در برخی مباحث با مفهوم سبک زندگی مرتبط هستند: مصرفگرایی، گازهای گلخانهای و امنیت و ریسک. بخشهای زیر همگی در مورد رفتار و تأثیر زیست محیطی هستند.
- مصرفگرایی:
مصرفگرایی را میتوان رفتاری دانست که برای نشان دادن موقعیت و هویت فردی، به دنبال کسب کالاهای خاص است. این کالاها ممکن است منجر به مشکلات زیست محیطی مانند بهرهبرداری از منابع طبیعی، انبوهی از زباله و غیره شوند.
- گازهای گلخانهای:
مورد گازهای گلخانهای مربوط به ارتباط بین ناتوانی ذهنی در تشخیص گازهای گلخانهای، مشکلاتی است که این گازها ایجاد میکنند و رفتار انسانها است. تلاش برای امنیت و اجتناب از ریسک، رفتار انسانها را کنترل میکند. این اجتناب ناشی از دانش ما در مورد خطرات است و اغلب با مصرف حل میشود. خود ریسک ممکن است یک مشکل زیست محیطی باشد و لوازمی که برای احساس امنیت و اجتناب از ریسک خریداری میکنیم نیز میتوانند مشکلات زیست محیطی ایجاد کنند.
با وجود این واقعیت که این مسائل کاملاً متفاوت هستند (و در عین حال به هم مرتبط هستند)، همگی برای توسعه پایدار اهمیت دارند و تفاوتهای آنها ممکن است نقاط قوت و ضعف تحلیل با استفاده از مفهوم سبک زندگی را آشکار کند.
3.1. مصرفگرایی
رایجترین بحث در مورد سبک زندگی و توسعه پایدار، مربوط به مصرف است (به عنوان مثال، دورنینگ 1998؛ فلینت و هاوزر 2001؛ ویلسکا 2002؛ هابسون 2003؛ گیل و همکاران 2005). یک جنبه جالب این است که افراد نگران محیط زیست نیز مصرف میکنند (بسیار زیاد) اما انتخابهای خاصی انجام میدهند (کانلی و پروترو، 2003). آیا آنها در این صورت مخالف توسعه پایدار هستند؟
به گفته هالین (1999؛ همچنین مایکلز 2003) بحث تمایل دارد به سمت دو مسیر پیش برود:
- مخالفان مصرفگرایی و جوامع وابسته به خودرو: راهحل برای این گروه مصرف کمتر و مسافتهای کوتاهتر است؛ فناوری راهحل نیست (به عنوان مثال، کانلی و پروترو، 2003).
- طرفداران راهحلهای فناورانه: این گروه معتقدند که جامعه میتواند (و باید) با استفاده از فناوریهای جدید، خود را با شرایط زیستمحیطی وفق دهد و راهحل برای آنها استفاده کارآمدتر از انرژی و منابع طبیعی به جای مصرف کمتر است (به عنوان مثال، جالاس 2002؛ اکرمان و هوجر، 2006).
هر دو موضع راهحل را در تغییر سبک زندگی میبینند و نیازمند اقدام دولت (یا حاکمیت) هستند، زیرا قوانین جدیدی میخواهند (مایکلز 2003).
مشکلات سبک زندگی مصرفگرا چیست؟
در سطح جهانی، مصرفگرایی بیش از حد منجر به مصرف بیرویه منابع طبیعی و انرژی میشود. این مسئله چالشهای بزرگی را برای محیط زیست ایجاد میکند. اما راهحل این مشکل کجاست؟ در سطح بینالمللی، تصمیمگیری در مورد این موضوع بسیار پیچیده و کند است. بنابراین، آیا استفاده از مفهوم سبک زندگی در سطح جهانی برای حل این مشکل مناسب است؟ شاید نه.
در سطح ملی، مصرفگرایی اغلب به عنوان محرکی برای رشد اقتصادی در نظر گرفته میشود. دولتها نیز قوانینی را وضع میکنند که از مصرفگرایی حمایت میکند. اما اگر بخواهیم مصرف را کاهش دهیم، باید قوانینی وضع کنیم که به عنوان مثال، هزینههای مصرف را افزایش دهند. این کار ممکن است منجر به افزایش نابرابری شود، زیرا افراد فقیر بیشتر تحت تأثیر افزایش قیمتها قرار میگیرند. بنابراین، تمرکز بر کاهش مصرف ممکن است باعث ایجاد مشکلات اجتماعی جدید شود.
چرا مصرفگرایی همچنان ادامه دارد؟
- هویت اجتماعی: مصرف کالاهای خاص به افراد کمک میکند تا هویت خود را بیان کرده و در گروههای اجتماعی خاصی جای بگیرند.
- بازاریابی و تبلیغات: شرکتها از طریق تبلیغات، افراد را به مصرف کالاهای بیشتر تشویق میکنند.
- فشار همسالان: افراد تمایل دارند که مانند دوستان و همسالان خود مصرف کنند.
- عادتها: بسیاری از رفتارهای مصرفی به عادت تبدیل شدهاند و تغییر آنها دشوار است.
راهکارهای مقابله با مصرفگرایی:
آموزش و آگاهیسازی: افزایش آگاهی مردم در مورد پیامدهای مصرفگرایی بر محیط زیست و جامعه
تغییر در سبک زندگی: تشویق مردم به تغییر سبک زندگی و کاهش مصرف کالاهای غیرضروری
توجه به کیفیت به جای کمیت: تمرکز بر خرید کالاهای با کیفیت و ماندگار به جای کالاهای ارزان قیمت و یکبار مصرف
ترویج فرهنگ تعمیر و بازیافت: تشویق مردم به تعمیر کالاهای خراب به جای خرید کالاهای جدید و بازیافت مواد قابل بازیافت
تغییر در سیاستهای دولتی: وضع قوانینی که مصرف را کاهش داده و تولید کالاهای پایدار را تشویق کند
3.2. گازهای گلخانهای
ارتباط قوی بین گازهای گلخانهای در جو و استفاده از منابع طبیعی و انرژی وجود دارد.
«مشاهده عمومی این است که اکثر شهروندان دانش نسبتاً مبهمی از علل و علم زیربنایی تغییرات آب و هوایی دارند. آنها کاملاً درک نمیکنند که “گازهای گلخانهای” چیست و تغییرات آب و هوایی را به سیستمهای انرژی و حمل و نقل به روشی منسجم مرتبط نمیکنند.» (استول-کلمان و همکاران، 2001، 110)
حتی زمانی که افراد از علل آگاه هستند، تمایل دارند مکانیسمهای انکار را ایجاد کنند تا بتوانند به سبک زندگی فعلی خود ادامه دهند.
هنگامی که صحبت از انتشار گازهای CO2 میشود، این روند نشان میدهد که بخش صنعت انتشارات خود را کاهش میدهد، در حالی که ساختمانها (از جمله مسکن) و به ویژه بخش حمل و نقل انتشارات خود را افزایش میدهند (مایکلز 2003). از سال 1990 تا 2001، انتشار گازهای CO2 از بخش حمل و نقل در اتحادیه اروپا 24 درصد افزایش یافت (آکرمان و هوجر 2006). برخی از افراد این را یک مشکل مربوط به سبک زندگی میدانند.
سه حوزه مصرف در انتشار گازهای گلخانهای نقش دارند: غذا، مسکن و سفر شخصی. یک مطالعه در ایالات متحده نشان داد که این سه جنبه از سبک زندگی، همانطور که مایکلز (2003) بیان میکند، 80 درصد از انتشار گازهای گلخانهای را تشکیل میدهند. مطالعات اروپایی نشان داد که غذا، مسکن و سفر شخصی در میزان استفاده از انرژی و مواد غالب هستند.
برای کسانی که به آن اعتقاد دارند، فناوریهای جدید ممکن است بخش بزرگی از مشکل انتشار گازهای گلخانهای را حل کنند، اما مشکلات زیست محیطی دیگری وجود دارند که نیازمند تغییر سبک زندگی هستند (مایکلز 2003). آکرمان و هوجر (2006) استدلال میکنند که تنها فناوریهای جدید برای دستیابی به سطح هدف (سطح پایدار) تا سال 2050 کافی نخواهد بود. تغییرات دیگری نیز ضروری است.
اگر به سبک زندگی از این منظر نگاه کنیم، ارتباط بسیار کمی با هویت فردی یا زیرگروهها یا حتی ملتها دارد. مشکل تا حدی در سطح جهانی و تا حدی به دلیل باورهای مبهم (یا عدم دانش) وجود دارد. یک فرد معمولاً بدون کمک عقاید قوی، عادات خود را تغییر نمیدهد. حتی با عقاید قوی، اگر بازخورد بسیار کند باشد، عادت باقی خواهد ماند. از آنجایی که گرمایش جهانی خود یک سیستم بازخورد کند است، فرد به یک سیستم بازخورد دیگر و سریعتر نیاز دارد تا سبک زندگی خود را تغییر دهد.
3.3. امنیت و ریسک
امنیت هستیشناختی به معنای اطمینان به ثبات و قابل پیشبینی بودن دنیای طبیعی و اجتماعی است (گیدنز، 1986). اگر ریسکی وجود نداشته باشد، نیازی به اعتماد هم نخواهد بود (گیدنز، 1990).
برای اینکه ایمن بمانیم، باید از خطرات اجتناب کنیم. ما دائماً در حال ارزیابی امنیت و ریسک در زندگی روزمره هستیم و این ارزیابی منجر به شکلگیری یک سبک زندگی خاص میشود (مش، 2000).
این موضوع با توسعه پایدار مرتبط است، زیرا اکنون در یک جامعه مخاطرهآمیز زندگی میکنیم (گیدنز، 1990؛ بک، 1992). همانطور که همیشه وجود داشته، باید با خطرات قابل درک مقابله کنیم، اما در جامعه مخاطرهآمیز، خطرات جدیدی نیز وجود دارند که قابل درک نیستند؛ برای مثال، مواد شیمیایی (مانند DDT، PCB، دیوکسین) و تشعشعات هستهای.
به گفته رویک (2001)، سیاستهای زیستی نتیجه پذیرش اجتماعی این واقعیت است که در یک جامعه مخاطرهآمیز زندگی میکنیم. دیگر به سیاستهای حزبی (که همگی مسئول خطرات هستند) اعتقادی نداریم و به جای آنها، سیاستهای زیستی را جایگزین میکنیم. این سیاستها به معنای «یک گرایش اجتماعی و فرهنگی التقاطی و غیرحزبی است که بر مسائل سبک زندگی، محیط زیست و جهانی شدن تمرکز دارد» (رویک، 2001، 115).
در دوران جامعه مخاطرهآمیز و جهانی شدن، افراد برای حفظ امنیت هستیشناختی خود به استراتژیهای سبک زندگی (رویک، 2001)، مصرفگرایی (مایکلز، 2003) و گاهی اوقات انکار (استول-کلمان و همکاران، 2001) متوسل میشوند تا بتوانند رویههای قابل پیشبینی را ایجاد یا حفظ کنند (گیدنز، 1986). این رویکرد میتواند ما را از مسیر توسعه پایدار دور کند.
به عبارت دیگر، یک سبک زندگی امن به راحتی میتواند به یک سبک زندگی غیرپایدار منجر شود. ریسک، چه انتزاعی و چه عینی، به عنوان یک مشکل حاد تلقی میشود. بنابراین، برای اینکه با امنیت زندگی کنیم، افراد سبک زندگیهایی را اتخاذ میکنند که احساس امنیت هستیشناختی به آنها میدهد. اما چه کسی واقعاً میداند که چگونه میتوان کاملاً از نظر هستیشناختی ایمن بود؟
یک سیستم ایمنی ذهنی که به صورت فیزیکی تجلی پیدا میکند، احتمالاً منجر به افزایش مصرف، افزایش استفاده از منابع طبیعی، افزایش زباله و انتشار گازهای گلخانهای میشود.
میتوانیم بگوییم که سبک زندگی مجموعهای از عادات و انتخابهایی است که یک فرد برای حفظ امنیت خود ایجاد میکند. بنابراین، یک سبک زندگی خاص ممکن است برای یک فرد راهحلی برای یک مشکل باشد، اما در عین حال در سطح کلان جامعه، به مشکلی بزرگتر تبدیل شود. با نگاهی از سطح کلان، میتوان گفت که سبک زندگی فردی، غیرپایدار است.
4. بحث نهایی
در این بحث نهایی، میخواهم برخی جنبههای این مفهوم را بیشتر روشن کنم:
(1) گفته میشود که مشکلات مربوط به توسعه پایدار مشکلات مربوط به سبک زندگی هستند. آیا این ادعا معنادار است؟ اولاً، لزوماً نیازی به وجود مشکل در خود سبک زندگی نیست. سبک زندگی ممکن است از یک دیدگاه بیطرف یا حتی یک راهحل باشد و از دیدگاه دیگر، یک مشکل باشد.
ثانیاً، اگر سبک زندگی را مطابق با سطح اجتماعی تعریف کنیم، باید روشن کنیم که تفاوتهای بزرگی در آن سطح وجود دارد. به عنوان مثال، مسیر توسعه پایدار در اروپا و آفریقا بسیار متفاوت است. اگر سبک زندگی تجلی مادی ملیگرایی باشد، آیا میتوانیم بگوییم که مشکل در مفهوم ملیگرایی نهفته است؟ آیا مفهوم ملیگرایی در فرانسه و تانزانیا یکسان است؟ آیا در این صورت با یک مشکل مشابه روبرو هستیم و بنابراین فقط به یک راهحل نیاز داریم؟ مفهوم سبک زندگی در اینجا چندان معنیداری ندارد.
(2) در هر سطح، مفهوم سبک زندگی با یک مفهوم دوقلو در هم تنیده شده است. سبک زندگی جهانی با یک طبقه مصرفکننده جهانی در هم تنیده شده است. سبک زندگی در سطح ساختاری با یک ملت (-دولت) در هم تنیده شده است. سبک زندگی در سطح موقعیتی با یک خرده فرهنگ در هم تنیده شده است.
در نهایت، سبک زندگی در سطح فردی با هویت فردی در هم تنیده شده است. دیدگاه جایگزین در سطح فردی این است که سبک زندگی با عادات، اهداف و باورهای فردی در هم تنیده شده است (ما میتوانیم آن را یک سیستم اعتقادی بنامیم). مشکل واقعی در اینجا این است که یک طبقه مصرفکننده جهانی یا یک ملت میتواند تفاوتهای بیشتری درون خود داشته باشد تا بین سایر طبقات مصرفکننده جهانی یا ملتها.
این باعث میشود که مفهوم سبک زندگی در این سطوح خاص بسیار مبهم باشد و هیچ مشکلی را حل نکند. من استفاده از سبک زندگی در این سطوح را بیشتر جنبهای بلاغی و در بدترین حالت تبلیغاتی میدانم. اگر بگوییم که مصرفکنندگان در سطح جهانی یک مشکل سبک زندگی هستند و آنها (ما) به شدت مصرف (استفاده از منابع و انرژی و انتشار CO2) را کاهش میدهند، این به طور خودکار طبقات فقیر یا افرادی که در فقر زندگی میکنند را نجات نخواهد داد. اگر فقر همچنان یک مشکل باشد، سبک زندگی نیست (اما به محمد 1992 مراجعه کنید).
(3) در سطح فردی، سطح 4a، پروژه خود به عنوان ناشی از انتخابهای آگاهانه و استراتژیک دیده میشود. اما افراد تا چه اندازه از انتخابهای خود آگاه هستند؟ اگر شما، به عنوان مثال، قصد رفتن به فروشگاه را دارید، ممکن است یک وسیله نقلیه برای رسیدن به آنجا انتخاب کنید. اگر ماشین را انتخاب میکنید، زیرا بهترین وسیله نقلیه موجود است، این انتخابی است که با یک هدف خاص، یعنی رسیدن به فروشگاه، انجام میشود.
در زندگی، ممکن است اهداف متعددی داشته باشیم اما نمیتوانیم همه آنها را همزمان به عنوان اهداف اصلی در نظر بگیریم (توماسلو و همکاران، 2005). اگر هدف اصلی خوردن برای زنده ماندن است، زیرهدف رسیدن به فروشگاه با هدف اصلی سازگار خواهد بود. اگر هدف اصلی حفظ زیست کره باشد، زیرهدف رسیدن به فروشگاه تنها در صورتی سازگار خواهد بود که وسیله نقلیه غیرآلاینده باشد یا به روشهای دیگر بر زیست کره تأثیر منفی نداشته باشد.
زندگی روزمره و سبک زندگی که ما انتخاب میکنیم عمیقاً با استفاده از مصنوعات، اغلب نوعی فناوری، در هم تنیده شده است (مایکلز، 2003). تا زمانی که اهداف ما با استفاده از روشهایی که میتوانند زندگی در زیست کره را مختل کنند، محقق شوند، باید کاملاً از اقدامات خود و تأثیرات احتمالی آنها آگاه باشیم.
در برخی موارد، ما از اثرات احتمالی به خوبی آگاه نیستیم، که تصمیمگیری در مورد اهداف، یعنی تعیین اینکه کدام هدف باید هدف اصلی باشد را دشوار میکند.
بیشتر فعالیتهای روزمره، فعالیتهای روتین هستند (چن و همکاران، 2004؛ پروبین، 2005). جنبه دیگری از زندگی روزمره این است که عادات برای افزایش کارایی در فعالیتهای روتین ایجاد و تغییر میکنند. هنگامی که یک عادت را شکل میدهیم، که احتمالاً عمدی است، ایده اصلی عادات این است که ما از آنها غافل میشویم. اگر بخواهیم عادت را تغییر دهیم، باید دوباره خود را از آن آگاه کنیم.
اگر مشکلات (1) احتمالی بین اهدافی که با یکدیگر سازگار نیستند، (2) اینکه مصنوعاتی که برای دستیابی به اهداف خود استفاده میکنیم میتوانند تهدیدی برای زیست کره باشند و (3) اینکه زندگی روزمره ما مملو از عاداتی است که تغییر آنها دشوارتر است را بپذیریم، پذیرش ساده تعریف در سطح 4a دشوار است. تعریف در سطح 4b بهتر عمل میکند یا مکمل خوبی برای 4a است.
(4) در نهایت، اگر بخواهیم مفهوم سبک زندگی را مورد بحث قرار دهیم، باید همه سطوحی را که در بالا بررسی شد، در نظر بگیریم. برای شروع، مفید است که مشخص کنیم که دیگران از این مفهوم در چه سطحی استفاده میکنند و ما میخواهیم از آن در چه سطحی استفاده کنیم. ثانیاً، هنگام استفاده، این مفهوم باید ابزاری برای تحلیل باشد و نه برای اهداف هنجاری.
اگر از این مفهوم به صورت هنجاری استفاده کنیم، ممکن است قدرت تحلیلی آن را از دست بدهیم. این مفهوم باید به عنوان کمکی برای تشخیص اینکه مشکل در کجا و در چه سطحی وجود دارد، استفاده شود. در یک زمینه آموزشی، درک مشکلات مربوط به سبک زندگی در همه سطوح ممکن است مهم باشد. تنها در این صورت است که میتوانیم در مورد راهحلهای ممکن بحث کنیم. در زمینه سیاستگذاری، راهحل سیستمهای بازخورد سریع است. این احتمالاً بهترین راه برای تغییر سبک زندگی است، خواه در مورد انتخابها باشد یا عادات.